ادبیات دوره اول(عارفی) - حکایت:چشمۀ زاینده
این پست در رابطه با موضوع حکایت چشمۀ زاینده هستش (پایه نهم)
حکیمى پسران را پند همى داد که جانان پدر، هنر آموزید
که مُلک و دولت دنیا اعتماد را نشاید و سیم و زر در سفر به
محلّ خطر است؛ یا دزد به یک بار ببرد یا خواجه به تفاریق
بخورد امّا هنر، چشمهٔ زاینده است و دولت پاینده و اگر هنرمند
از دولت بیفتد، غم نباشد که هنر در نفس خود دولت است،
هنرمند هر جا رود، قدر بیند و بر صدر نشیند و بى هنر، لقمه
چیند و سختى بیند.
گلستان سعدى
معنی:
دانشمندی پسراننش را نصیحت می کرد که ای عزیزان پدر علم و فن و کار برجسته ای بیاموزید ،زیرا بزرگی و ثروت دنیا شایسته اعتماد نیست.(پول و ثروت و مقام پایدار نیست)پول و ثروت(طلا و نقره)در هنگام سفر در معرض خطر است.یا دزد آن را می برد یا صاحب آن ثروت اندک اندک آن را خرج می کند.ولی فن و هنر مانند چشمه ای است که همیشه می جوشد و پرآب است و مقام و شکوهی استوار و پایدار است.اگر هنرمند مقام و دارایی اش را از دست بدهد جای ناراحتی نیست چرا که هنر در ذات خود بزرگی و دارایی ارزشمندی است.انسان هنرمند همه جا محترم و با ارزش است و همیشه در جایگاه بزرگان می نشیند و انسان بی هنر گدایی می کند و سختی و رنج زندگی را تحمل می کند
معنی واژگان
خواجه : بزرگ،آقا
زر :طلا
صدر:بالا
دولت:مال،اقبال
سیم:نقره
تفاریق:اندک اندک
مُلک:پادشاهی
لقمه چیدن:گدایی کردن