ادبیات کهن ایران
مخصوص پـایـه نـهم - گلشید
ادبیات کهن ایران، به مجموعه داستانهای شفاهی و مکتوب ایرانیها (مادی، پارسی، سکایی، اوستایی) گویند که توسط ماخذ دینی (اوستا)، نثر (تاریخ یونانی و کتیبههای فارسی باستان) و نظم (شاهنامه فردوسی، گشتاسب و کتایون ، شیرین و فرهاد) به دست ما رسیده است.
از داستانهایی که در ایران پیش از سلوکیان برای ما باقی مانده است، تنها داستانهای مادی (کوروش و آستیاگ، افسانه سمیرامیس، افسانه اربق، افسانه دوران کودکی کوروش، ستریانگایوس و زرینا، زریادرس واداتیس)، ادبیات فارسی باستان (زندگانی کوروش، بردیای دروغین)، سکایی (مردهای یک چشم، گریفینهای محافظ طلا، رستم دستان) و ادبیات زرتشتی (جم، جمشید، آبتین) میتوان نام برد که تعدادی از این داستانها در ادبیات فارسی نو (شاهنامه فردوسی) انعکاس یافته است.
در فرهنگهای پیش از خط، یعنی روزگاری که آثار ادبی نوشته نمیشد، هر سنت ادبی به صورت شفاهی وجود داشت و سینه به سینه منتقل میگشت. در فرهنگی که با خط آشنا میشود، این سنت ادبی روایی میتواند به نشو و نمای خود ادامه بدهد، اما هنگامی که خط مهم ترین وسیله بیان میشود، حیات این سنتها پایان میپذیرد و تنها به هنگام نگارش این نوع روایات و ادبیات است که بخشی از عناصر مشخصاً روایی و شفاهی تالیف و تصنیف را میتوان در آن نوشتهها بازیافت.
در ایران باستان انتقال دانش و معرفت عمدتاً بر نقل روایی و شفاهی استوار بود. آثار دینی و ادبی به سبب علاقه به نگه داری سنتهای روایی و نقلی سدهها سینه به سینه حفظ می شده و به کتاب در آوردن آنها سنتی چندان معمول نبوده است. برای نمونه کتاب اوستا پس از سدهها انتقال سینه به سینه سرانجام در دوره ساسانیان به رشته تحریر در آمد و پس از به کتابت در آمدن نیز کمتر مورد رجوع قرار میگرفت و موبدان برای اجرای مراسم دینی آن را از حفظ میخواندند.
سابقه نوشتن در ایران به سده ششم پیش از میلاد باز میگردد. نگارش اسناد دولتی، سیاسی و اقتصادی (مانند مطالب کتیبهها، چرم نوشتهها و سفال نوشتهها) در ایران از دیرباز معمول بوده است. اما توسعه نگارش آثار دینی و ادبی تا سدههای نخستین مسیحیت، مورد بحث است. شواهد حکایت از آن دارد که تکامل ادبیات از صورت روایی و نقلی به صورت نوشتاری در بخش دوم از عصر ساسانیان صورت پذیرفته است. از علل اساسی به کتابت در آمدن آثار زرتشتی حفظ و نگه داری آنها در برابر پیشرفت اسلام، کاهش موبدان حافظ کتاب و ایرادهایی بود که پیروان ادیان صاحب کتاب مثل مسیحیها، برای نداشتن کتاب، بر زرتشتیان میگرفتند. مسلمانان حتی زرتشتیها را «اهل کتاب» نمیدانستند. در این دوره بیشتر کتابهای مقدس زرتشتی و برخی آثار کم و بیش مرتبط با دین به نگارش در آمدند که به واسطه حمایت نهادهای دینی زرتشتی، تعدادی از آنها تا به امروز بر جای مانده است. آثار ادبی و غیر دینی خواه به نظم یا نثر هم چنان سینه به سینه نقل شده تا پس از ظهور اسلام به تدریج رو به فراموشی نهاد و تنها تعداد اندکی که به زبان عربی برگردانیده شد و یا در قالبهای جدیدی در ادبیات فارسی بازتاب یافت، بر جای مانده است.